نوشته های زیر را بخوانید؛ ابتدا مشخّص کنید کدام یک از آنها نوشتۀ ذهنی و کدام یک نوشتۀ عینی است. سپس معین کنید کدام متن با روش «جانشین سازی» نوشته شده است.
متن يک
با کفش های بابا خوب راه می رم، حیف، تندتند زمین می خورم. بابا چطوری زمین نمی خوره؟!
شاید هم می خوره. آخه یه روز لباسش خاکی بود.
شاید بند کفشای بابا رو ببندم اندازم بشن. بعد برم توی کوچه، اون وقت همه ببینند که من مرد شدم. قد بابام شدم.
کفش های مامان خوب نيستند. زود آدم رو چپه می کنند. شاید می فهمن که من مرد هستم.
نمی دونم چرا بابا دعوا می کنه. می گه پا تو کفش بزرگ ترها نکن. مگه چه عیبی داره؟
بابا می ترسه من مرد بشم. می خواد من بچه باشم که سرم داد بکشه. بهم بگه جواب من رو نده. بیا پای من رو بمال.
همش براش کار کنم. تمام باباها همین طوری هستند. دوست ندارند ما بچه ها مرد بشیم. کفشاشون رو قایم می کنند. کلاهشون رو از سرشون برنمی دارند. کتشان رو می زنند به چوب لباسی، عینکشون رو قایم می کنند.
متن دو
اگر تمامی کتاب های تاریخ را ورق بزنیم تا ببینیم که اوّلین شعر فارسی را چه کسی سروده است، شاید به جواب نرسیم؛ چون اغلب این کتاب ها به زمانی برمی گردند که نشانه های مکتوبی پیدا شده باشد؛ مثلاً کتیبۀ سنگی بر سرِ گوری یا کتاب قدیمی یا چیزهایی از این قبیل.
گروهی از تاریخ نویسان هم معتقدند، زرتشت پیامبر ایرانی، اوّلین شاعر بوده است. اگرچه اطّلاعات دقیقی از تاریخ تولّد زرتشت در دست نیست، امّا برخی تاریخ نویسان می گویند او هزار سال پیش از تولّد مسیح به دنیا آمده است؛ یعنی حدود سه هزار سال پیش. «گات»ها بخشي از کتاب زرتشت به نام «اوستا» است که آن را اوّلین شعرهای مکتوب ایران و کهن ترین نوشته ها می دانند.
بعضي ها هم این بیت را اوّلین شعر فارسی می دانند: «منم آن شیر شلنبه/ منم آن ببر یله»، كه وزن دارد و به شعر فارسی امروز هم شبیه است.
عده ای هم اعتقاد دارند بهرام گور، پادشاه ساسانی، اوّلین شعر فارسی را در گفت وگویی عاشقانه با همسرش دلارام، سروده است. امّا هیچ سندی برای تأیید این سخن وجود ندارد.
برخی از مورّخان در میان کتیبه های پادشاهان هخامنشی نیز نشانه هایی از شعر یافته اند که البتّه به زبان فارسی باستان نگاشته شده اند. مثل نوشتۀ زیر که بخشی از یک کتیبه است. «خدای بزرگ است اهورا مزدا/ که این بوم را داد/ که آن آسمان را داد/ که مردم را داد/ که شادی را داد مَر مردم را.»
البتّه تاریخ نویسان اعتقاد دارند اوّلین شعرهای فارسی ثبت شده به دورۀ بعد از اسلام برمی گردد و اوّلین شعر را عباس مروزی سروده است. نام حنظله بادغیسی هم در میان اوّلین شاعران فارسی است؛ کسی که این شعر را سروده است: «مهتری گر به کام شیر در است/ شو خطر کن ز کام شیر بجوی...» ابوحفص سغدی سمرقندی، فیروز مشرقی و... هم جزء اوّلین شاعران فارسی گوی هستند و قطعه هایی از آنها وجود دارد. (سرگذشت شعر در ایران)
متن سه
شاید در کفش شما هم روزی سنگریزه رفته باشد. پا را به یک طرف می فشرید و سنگریزه را در گوشه ای جا می دهید؛ چند قدم راحت می روید و به خیالات خود می پردازید؛ امّا آن مهمان ناخوانده، از اینکه به فکر او نیستید، می رنجد و به جنب وجوش می افتد، نقطۀ حساسی پیدا می کند و از آنجا نیش را فروتر می برد.
ناچار می ایستید و در گودی پا منزل فراخی برایش فراهم می کنید و با هم قرار می گذارید که از آن پس، مزاحم یکدیگر نباشید.
دوباره رشته های پارۀ فکر را از زمین و آسمان جمع می کنید و در هم می تابید و می روید. چیزی نمی گذرد که مهمان ناخوانده پیمان می شکند و دوباره به خانه گردی می پردازد؛ ولی شما به آن اعتنا نمی کنید و به گرفتن مرغ های اندیشه، خود را مشغول می دارید.
هنوز دور نرفته، کار آزار به جایی می کشد که به جان می آیید و آن نابکار را در میان شست پا و انگشت دیگر بند می کنید و دائم مواظبید که نگریزد.
باقی راه به جنگ با سنگریزه می گذرد؛ او می گزد و شما می فشارید. افکار غم انگیز و آشفته تا شما به خانه برسید، جانتان را مجروح کرده اند. وقتی رسیدید، اوّل با عجله و به خشونت، کفش را درمی آورید و ریگ را از بالای سر به زمین می اندازید و با نوک پا به میان حیاط، روانه اش می کنید.
آیا بهتر نبود از همان اوّل كه ریگ به کفشتان رفت، می ایستادید و بیرونش می آوردید و این همه محنت نمی کشیدید؟