روزگاری شد ز چشم اعتبار افتاده ام | چون نگاه آشنا از چشم یار افتاده ام | |
دست رغبت کس نمی سازد به سوی من دراز | چون گل پژمرده بر روی مزار افتاده ام | |
اختیارم نیست چون گرداب در سرگشتگی | نبض موجم، در تپیدن بی قرار افتاده ام | |
عقده ای هرگز نکردم باز از کار کسی | در چمن بیکار چون دست چنار افتاده ام | |
همچو گوهر گر دلم از سنگ گردد دور نیست | دور از مژگان ابر نوبهار افتاده ام (صائب) |
قلمرو زبانی | قلمرو ادبی | قلمرو فکری |