
| الف) مه روشن میان اختران پنهان نمیماند | میان شاخههای گل مشو پنهان که پیدایی (رهی معیری) | |
| ب) چون در این میدان نداری دست و پایی همچو گوی | اختیار سر به زلف همچو چوگانش گذار (صائب تبریزی) | |
| پ) باغ باران خورده مینوشید نور | لرزشی در سبزههای تر دوید (سپهری) | |
| ت) نرگس از چشمک زدن شد فتنه در صحن چمن | شیوههای چشم جادوی توام آمد به یاد (کاشانی) | |
| ث) باغ بیبرگی / روز و شب تنهاست / با سکوت پاک غمناکش / ساز او باران، سرودش باد (ثالث) | ||
| ج) آتش آن نیست که از شعلهٔ او خندد شمع | آتش آن است که در خرمن پروانه زدند (حافظ) | |
| چ) تا ز باغ خاطرت گلهای شادی بشکفد | هر چه در دل تخم کین داری، به زیر خاک کن (بهار) | |
| ح) از اسب پیاده شو، بر نطعِ زمین رخ نه | زیر پی پیلش بین شهمات شده نعمان (خاقانی) | |
| خ) بمیر ای دوست پیش از مرگ اگر می زندگی خواهی | که ادریس از چنین مردن بهشتی گشت پیش از ما (سنایی) | |
| د) دولت عشق بین که چون از سر فقر و افتخار | گو شهٔ تاج سلطنت میشکند گدای تو (حافظ) | |
| ذ) هر چه رفت از عمر، یاد آن به نیکی میکنند | چهرهٔ امروز در آیینهٔ فردا خوش است (صائب تبریزی) | |
| ر) آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی | دست خود ز جان شستم از برای آزادی (فرخی یزدی) | |