الف) بگفتا عشق شیرین بر تو چون است | بگفت از جان شیرینم فزون است (نظامی) | |
ب) چون شبنم اوفتاده بدم پیش آفتاب | مهرم به جان رسید و به عیوق بر شدم (سعدی) | |
پ) عرضه کردم دو جهان بر دل کار افتاده | بهجز از عشق تو باقی همه فانی دانست (حافظ) | |
ت) نگران با من استاده سحر / صبح میخواهد از من / کز مبارک دم او آورم این قوم به جان باخته را / بلکه خبر (یوشیج) |