
| جملهی اوّل | جملهی دوم |
| دستش را به طرف هندوانه دراز کرد. | ولی نتوانست آن را بخورد. |
| با نگاهش چرخی آن طرفها زد. | و به گوشهای اشاره کرد. |
| سرود پایان یافت. | حاضران شادمانی میکردند. |
| حیاط قصر پر از گل بود. | امّا امپراتور اخم کرده بود. |