جواب تشریحی فعالیت صفحه 34، کتاب درسی، تفکر و سبک زندگی هشتم

- 1سوال

فعالیت صفحه 34

تفکر و سبک زندگی هشتم کتاب درسی
نسخه 1402 - صفحه 34 - سوال 1
یک مورد از زندگی افراد زیر را به دلخواه مطالعه کن و راز موفّقیت آنها را کشف کن.
افراد موفق از راز موفّقیت خود می گویند:
من در روستای مرزیجران از توابع شهرستان اراک در سال 1339 متولد شدم. پس از اخذ دیپلم، فعّالیت های سیاسی و مذهبی خود را در کرج و اراک شروع کردم. در سال 1358 هم زمان با خدمت در آموزش و پرورش وارد فعّالیت های عمرانی در جهاد سازندگی شدم. در سال 1360 در مناطق جنگی فعّالیت های خود را شروع کردم. در سال 1365 در منطقه جنگی فاو، جانباز قطع نخاعی شدم؛ اما من ناامید نشدم.
در سال 1370 مدرک کارشناسی ارشد خود را در مدیریت صنایع از دانشگاه امیرکبیر در رشته صنایع آبزی پروری گرفتم و بعد در سال 1387 برای گرفتن مدرک دكتری به دانشگاه استرلینگ انگلستان رفتم.
در دورۀ دکتری: «با وجود مشکلات فراوان جسمی و وضعیت بسیار نامناسب دریا در انگلستان، لباس های غواصی می پوشیدم و ساعت ها در زیر آب به مطالعات تخصصی خود در زمینه آبزیان دریا می پرداختم تا تحقیقات خود را تکمیل کنم».
تاکنون بیش از 15 جلد کتاب تخصصی در حوزۀ شیلات و آبزی پروری تألیف کرده ام و بیش از 20 مقاله در نشریات علمی داخل کشور و 16 مقاله در نشریات تخصصی خارج از کشور به چاپ رسانده ام. علی رغم وضعیت نامناسب جسمی برای سخنرانی به کشورهای مختلف از جمله آلمان، آمریکا، استرالیا، سنگاپور، مالزی و تایلند مسافرت کردم. هم اکنون دانشیار و مدیر گروه مطالعات اقتصادی مؤسسۀ تحقیقات شیلات کشور هستم.
اکنون راز موفقیت مرا کشف کن.
من در سال 1336 در یکی از شهرهای آذربایجان متولد شدم. تا سیزده سالگی قالی می بافتم و شب ها درس می خواندم. در آن روزها در سال فقط دو بار برنج می خوردیم. قبل از انقلاب اسلامی ایران وضع خیلی از مردم چندان تعریفی نداشت. برنج خوردن کار هر کسی نبود. با زحمت زیاد توانستم در هجده سالگی بیست هزار تومان پس انداز کنم. اوایل انقلاب اسلامی ایران از بانک ها مقداری وام گرفتم، خیلی فکر کردم که چه کار کنم. تصمیم گرفتم به آلمان بروم و از نمایشگاه های فرش در آنجا بازدید کنم. این کار برای من تجربه خوبی بود. در آنجا یک تاجر ایرانی به من یاد داد تا فرش گرد ببافم، مسافرتی هم به کشور سوئیس کردم و بعد از دیدن فرش های مختلف در نمایشگاه های آنجا خیلی زود به ایران برگشتم. ساختمانی را در روستای خودمان اجاره کردم و دارهای قالی را نصب کردم. با همکاری تعداد کمی شروع به قالی بافی کردم. باید خطر را می پذیرفتم، سعی کردم در رنگ فرش ها و طرح ها تغییراتی انجام دهم. با پشتکار، توکل به خداوند و سخت کوشی کارم را ادامه دادم. خیلی زود کارهای من توجه خریداران فرش را جلب کرد. به تدریج کارم رونق گرفت. تا جایی که خودم صادرات فرش را به کشورهای اروپایی شروع کردم، بازدید از موزه های فرش در کشورهای مختلف همیشه برای من الهام بخش بوده است. در کنار فعّالیت های اقتصادی، کمک به افراد نیازمند و یتیمان را هرگز از یاد نبردم؛ زیرا معتقدم که خداوند به من کمک خواهد کرد. خیلی از مشکلات من به خاطر همین کارهای خوب برطرف شده است.
اکنون راز موفقیت مرا کشف کن.
در پانزده سالگی به عنوان خیاط وارد شرکتی شدم که در آن لباس های اتاق عمل پزشکان را می دوختند. کار کردن در این شرکت مرا علاقه مند به رشتۀ پزشکی کرد، ولی درس خواندن در این رشته برای من بسیار سخت بود. من باید برای ادارۀ زندگی خود و خانواده ام کار می کردم. امّا از طرف دیگر علاقه به رشتۀ پزشکی و خدمت به مردم مرا به خود مشغول کرده بود. تصمیم گرفتم هرطور شده درس بخوانم؛ به همین دلیل در کلاس های بزرگسالان دبیرستان را تمام کردم و در کنکور شرکت کردم. با پشتکاری که داشتم در رشتۀ پزشکی قبول شدم، بعد از پایان دورۀ عمومی پزشکی با کمک همسر و خانواده ام در دورۀ تخصصی جراحی چشم قبول شدم. الان من رئیس بخش چشم پزشکی بزرگ ترین بیمارستان تخصصی کشور هستم.
اکنون راز موفقیت مرا کشف کن.